به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خبررسا، سه پژوهشگر ایرانشناس به مناسبت روز گرامیداشت فردوسی و زبان فارسی در میزگردی، تاثیر شاهنامه بر حکمت ایرانی، زبان فارسی و ادبیات جهان را بحث و بررسی کردند.
در این نشست، «محمود جعفری دهقی» استاد دانشگاه در رشته فرهنگ و زبانهای باستانی و رئیس انجمن ایرانشناسی، نقش شاهنامه را از دو جنبه؛ یکی روی زبان فارسی و دیگری روی حکمت ایرانی دارای اهمیت دانست.
وی بر ضرورت ترویج شاهنامه و زبان و ادبیات فارسی در دیگر کشورها تاکید کرد و گفت: شاهنامه الگویی کامل از اندیشههای ایرانی ارائه میکند و با تصویرسازیهای نادرست از ملت ایران در تعارض خواهد بود.
«آندرانیک سیمونی» استاد دانشگاه در رشته ادبیات ارمنی و رئیس هیاتمدیره کانون مترجمان رسمی ایران نیز به عنوان دیگر مهمان این میزگرد، مهمترین خدمت فردوسی به فرهنگ ایرانی را دمیدن روح در حماسههای کهن ایران دانست و آن را از یک جنبه با آثار شکسپیر مقایسه کرد.
وی درباره ارتباط ناگسستنی ادبیات ارمنی و شاهنامه، به تفصیل سخن گفت.
«آندره گالستیان» پژوهشگر ادبی هم دیگر مهمان میزگرد بود که درباره تاثیر فردوسی بر ادیبان دیگر سخن راند و یادآور شد که شایسته است تاثیر شاهنامه بر موسیقی، نقاشی، سینما و هنرهای دیگر نیز بررسی شود.
در ادامه، گزارشی از این میزگرد را میخوانید:
شاهنامه عامل وحدت ملی ایران است
جعفری دهقی رئیس انجمن ایرانشناسی در این نشست تخصصی گفت: فارسی باستان از حدود ۵۵۰ پیش از میلاد که حکومت هخامنشی در ایران تشکیل شد، به عنوان زبان رسمی کشور مطرح شد و اگرچه اقوام گوناگون در جغرافیای ایران زبانهای بومی خود را داشتند، اما پذیرفتند که زبان فارسی عامل وحدت همه اقوام و ساکنان این سرزمین باشد.
زبان فارسی در دورههای بعد مانند ساسانیان نیز این نقش پیونددهندگی میان ایرانیان را ایفا کرد و پس از تسلط اعراب بر ایران، دوباره ادیبان، اندیشمندان و شاعران ایرانی، زبان فارسی را به عنوان زبان ملی مطرح کردند.
نقش فردوسی در این میان، بسیار برجسته بوده است، چنانکه خود میگوید: بسی رنج بردم در این سال سی، عجم زنده کردم بدین پارسی.
بنابراین، احیاگر زبان فارسی، همزمان، احیاگر وحدت ملی ایرانیان هم بود.
شاهنامه احیاگر حکمت ایرانشهری است
جعفری دهقی یادآور شد: فرهنگ ایران باستان، حاصل تلاقی فرهنگهای سهگانه بود. آیینها و آداب بومی ساکنان قبلی ایران، به علاوه فرهنگ مهاجران آریایی و نیز تمدن همسایگان (میانرودان: آشوریها، بابلیها، اکدیها،…) فرهنگ ایرانی باستان را شکل میداد. روحانیانی که به نام مغان در ایران بودند، توانستند با تلفیق این اندیشهها، جهانبینی خاصی ایجاد کنند که من اسم آن را حکمت ایرانشهری گذاشتهام.
این حکمت ایرانشهری، به واسط نفوذ هخامنشیان، به مرور به غرب منتقل شد. یک خانم ایرانشناس انگلیسی، کتابی به نام «تاریخ کیش زرتشت» نوشته که در سه جلد به فارسی نیز ترجمه شده است. این کتاب نشان میدهد که آن حکمت، به مرور به سمت مهد فلسفه باستان، یعنی آتن حرکت کرده است.
پس از ظهور مسیحیت و انتقال فلاسفه از آتن به سوریه باستان، حکمت ایرانشهری که با اندیشههای فلاسفه یونان نیز درآمیخته بود، نهایتا به جندیشاپور باز میگردد. میدانید که جندیشاپور در دوره ساسانیان به کانون تدریس پزشکی، فلسفه و نجوم تبدیل شده بود.
آنچه من با نام حکمت ایرانشهری یاد کردم، در واقع، همان هویت ایرانی است. هرگاه که در تاریخ، هویت ایرانی به خطر افتاده است، ما دست به دامان حماسههای ایرانی شدهایم. این حماسهها ویژگیهای هویت ایرانی مانند خردورزی، راستی و سایر صفات انسانی را معرفی میکند.
در پایان دوره هخامنشی و هجوم اسکندر مقدونی به ایران، همین هویت به خطر افتاد و زمانی که اشکانیان آمدند، کوشیدند که آن را احیا کنند. بخش عمدهای از داستانهای پهلوانی شاهنامه، در دوران اشکانیان ایجاد شد.
با تسلط اعراب بر ایران، دوباره ایرانیان با مشکل هویت رو به رو شد. آنان اگرچه اندیشههای ارزشمند اسلام را پذیرفتند اما با قرار گرفتن زیر سلطه یک حکومت نژادپرست موافق نبودند. این نارضاییها از یکسو منجر به خیزشهای سیاسی و از سوی دیگر منجر به توسل جستن به حماسههای ایرانی شد.
در واقع ارزش کار حکیم فردوسی این است که توانست آن حماسهها را به صورتی روان و زیبا و ارزشمند بیان و حکمت ایرانشهری را دوباره زنده کند.
سیمونی: نقش ابومنصور در ایجاد شاهنامه برجسته است
سیمونی، استاد دانشگاه در رشته ادبیات ارمنی نیز در این میزگرد گفت: وقتی ملتها در خطر قرار میگیرند، احساس دفاع از هویت ملی در آنها بیدار میشود. در ایران و پس از دورهای که ایرانیان زیر سلطه عربها بودند، «ابومنصور محمد بن عبدالرزاق» که متعلق به یکی از خانوادههای قدرتمند در خراسان بود، از همه اندیشمندان ایرانی دعوت کرد تا هر چه کتاب و سند مکتوب یا شفاهی دارند برای گردآوری بیاورند.
این روایتهای پراکنده، گردآوری شد و شاهنامه ابومنصوری شکل گرفت. مجموعه حماسهها را برای آنکه به نظم درآورند، به دقیقی دادند.
البته عمر دقیقی کفاف چنین کاری را نداد، فردوسی در این زمان شاعری بود که داستانهای حماسی مینوشت. او تلاش کرد که اسناد گردآوریشده را به دست آورد. دقیقا مشخص نیست چه کسی این سندها را به فردوسی رساند، اما برخی گفتهاند که فرزند ابومنصور این کار را کرده است.
این داستانهایی که بعدها ساختند و گفتند که فردوسی قصههایش را نزد سلطان محمود غزنوی برد تا جایزه دریافت کند، اصالت ندارد. حکیم فردوسی از همان روز نخست، بهخوبی میدانست که چه کاخ بلندی را پی میافکند.
کار فردوسی را از یک جنبه با کار شکسپیر میتوان مقایسه کرد
رئیس هیاتمدیره کانون مترجمان رسمی ایران در ادامه سخنان خود در این میزگرد گفت: میدانید که سوژههای داستانهای شکسپیر، عاریتی است! یعنی در آن دوره رسم بود که افرادی میرفتند و متن نمایشهایی که در جاهای مختلف اجرا میشد و عمدتا شامل بداههگویی بود را یادداشت میکردند و برای شکسپیر میآوردند. در واقع، او سوژه داستانهایش را اینگونه گردآوری میکرد. البته این کار، در آن زمان رایج بود و سرقت ادبی به حساب نمیآمد.
کاری که شکسپیر میکرد، این بود که با کمک ذوق ادبی که داشت، این سوژهها را گسترش میدهد و روح ادبی در آن میدمید.
کاری که فردوسی کرد نیز تنظیم و روح دمیدن در اسطورهها و حماسههای ایرانی بود. شاهنامه سرشار از ظرافتهای حکیمانهای است که فردوسی، خود به داستانهای ایرانی افزوده است.
بگذارید مثالی بیاورم: در دوران باستان، رسم بود که شاه برای ازدواج فرزندانش، فرزندان شاهان و افراد همتراز با خود را دعوت میکرد اما در روایت فردوسی، زمانی که پهلوان ایرانی (رستم) وارد سمنگان میشود، دختر شاه سمنگان (تهمینه)، دلباخته رستم میشود و این موضوع را به او میگوید. با این حال، رستم از چنان ریشه ایرانی برخوردار است که ابتدا با خانوادهاش مشورت و نامهنگاری میکند و این مشورت با خانواده، برای او ثمربخش میشود.
گالستیان: تاثیر فردوسی بر ادیبان دیگر، شگرف است
گالستیان، پژوهشگر ادبی نیز به عنوان دیگر مهمان در این میزگرد ادبی پژوهشی بیان داشت: به جرات میتوان گفت که اغلب آثار حماسی پس از فردوسی در ادب فارسی، تحت تاثیر شاهنامه است.
ناصرخسرو را میتوان از نخستین ادیبانی دانست که از فردوسی تاثیر گرفت. ظاهرا سنایی نیز نخستین کسی است که از قهرمانان شاهنامه برای بیان مفاهیم مربوط به حکمت و عرفان بهره جست.
افزون بر این، انوری، خاقانی، مولوی، سعدی، حافظ، جامی، ابن یمین و عبید زاکانی، بزرگانی هستند که از شاهنامه فردوسی تاثیر پذیرفتند.
فتحعلیخان کاشانی، متخلص به صبا که ملکالشعرای دربار فتحعلیشاه بود، شهنشاهنامه را در بحر متقارب، یعنی همان بحر شاهنامه سرود، بعد از مشروطه هم میرزاده عشقی، عارف قزوینی، محمدتقی بهار و محمدحسین شهریار، تحت تاثیر شاهنامه بودهاند.
رد پای شاهنامه را حتی در آثار شاعران متاخر مانند فریدون مشیری و مهدی اخوان ثالث میتوان یافت.
بسیاری از بزرگان ادب جهان از فردوسی به نیکی یاد کردهاند
گالستیان ادامه داد: «هومر» یونانی، دو هزار و ۸۰۰ سال پیش، حماسه ایلیاد و اودیسه را نوشت. دو هزار و هشتصد سال بعد، «استنلی کوبریک» فیلمساز آمریکایی، نام یکی از شاهکارهای خود به اسم «اودیسه فضایی» را از کتاب هومر گرفت.
حالا این اثر را از نظر کیفی و کمی با شاهنامه مقایسه کنید. از نظر کمی، شاهنامه حدود ۵۰ هزار بیت دارد و تقریبا دو برابر ایلیاد و اودیسه است.
«یوهان ولفگانگ فون گوته» شاعر، نویسنده، نقاش و فیلسوف بزرگ آلمانی که یکی از بزرگترین چهرههای ادبیات آلمان و جهان است هم از فردوسی به نیکی یاد کرده و او را ستوده است.
«ویکتور هوگو» شاعر، نویسنده و نمایشنامهنویس فرانسوی که او هم از بزرگترین چهرههای ادبیات فرانسه و جهان است، از فردوسی اسم برده و از شعرهایش بهره گرفته است.
«کریستین یوهان هاینریش هاینه» شاعر آلمانی، در یکی از منظومههای خود، داستان زندگی فردوسی را به نظم در آورده است و «آلفونس دولا مارتین» شاعر و نویسنده بزرگ فرانسوی در سال ۱۸۳۵، داستان رستم را در یکی از مجلات فرانسه منتشر کرد.
«واسیلی ژوکوفسکی» شاعر و مترجم روس و «متیو آرنولد» شاعر انگلیسی، منظومههایی زیبا درباره داستان رستم و سهراب دارند و «فرانسوا کوپر» شاعر فرانسوی، در داستانی از فردوسی و آرامگاه او یاد کرده است.
«موریس باره» نویسنده و روزنامهنگار فرانسوی و بسیاری دیگر نیز در آثارشان از فردوسی یاد کردهاند.
حال از این زاویه، به اهمیت شاهنامه نگاه کنید: وقتی فردوسی بر شاعران و ادیبان بزرگ جهان اثر گذاشته است، آن ادیبان نیز به نوبه خود بر دیگر شاعران و ادبیات جهان اثرگذار بودهاند. بنابراین ما با شبکهای از تاثیر مستقیم و غیرمستقیم فردوسی بر ادبیات جهان رو به رو هستیم.
اهمیت فردوسی به اندازهای است که تندیسهای او را در بسیاری از مراکز فرهنگی در کشورهای جهان میتوان یافت. همین اواخر، تندیسی از فردوسی در نمایشگاه اکسپوی چین در شانگهای به نمایش درآمد. تندیسهای فردوسی همچنین در مقر یونسکو در پاریس، موزه ملی تاجیکستان، پارک ویلابورگزه در رم ایتالیا و موزه سارایوو بوسنی نگهداری میشود.
با در نظر گرفتن این معیارها، شاید بتوان گفت فردوسی، بزرگترین شاعری بود که جهان تا آن زمان به خود دیده بود.
تاثیرپذیرفتگان از فردوسی را از جنبهای دیگر طبقهبندی کنیم
جعفری دهقی در بخش دیگری از سخنانش گفت: به نظر میرسد خوب باشد ادیبانی که از شاهنامه تاثیر پذیرفتهاند را به دو دسته تقسیم کنیم؛ ادیبانی که به پیروی از شاهنامه، منظومه سرودهاند؛ مثل نظامی گنجوی و گروه دیگر، ادیبانی که خودِ شاهنامه را ترجمه کردهاند.
گالستیان: فردوسی میتواند بر هنرهای دیگر نیز اثرگذار باشد
گالستیان نیز در ادامه این میزگرد گفت: وقتی استاد لوریس چکناواریان، اپرایی را بر اساس داستانی از شاهنامه میسازد یا وقتی «آندره سوروگین» (Andre Sevruguin) نقاش ایرانی-ارمنی، بیش از ۴۰۰ اثر نقاشی و مینیاتور بر اساس داستانهای شاهنامه میکشد، میتوانیم روی تاثیر شاهنامه بر موسیقی، نقاشی، سینما و دیگر هنرها نیز تحقیق و بررسی کنیم.
سیمونی: حکایتهای شاهنامه با ادبیات ارمنی پیوندی ناگسستنی دارد
سیمونی هم در میزگرد به یکی از داستانهای محبوب در ارمنستان با نام حکایت «روستام – زال» اشاره کرد و گفت: این محبوبیت را باید نشانه تاثیر شاهنامه بر ادبیات ارمنی دانست.
اما نخستین جایی که در تاریخ از «رستم» یاد شده، در کتابی با قلم موسی خورِنی (Movses Khorenatsi) مورخ قرن پنجم میلادی ارمنستان است. خورنی دانشآموخته اسکندریه بود و زمانی که پس از پایان تحصیل به ارمنستان بازگشت، از او خواسته شد که تاریخ ارمنستان را به رشته تحریر در آورد و در آن، از اسطورههای ایرانی و ارمنی هم یاد کند.
موسی خورنی چون مسیحی بود، اسطورههای کهن ایرانی و ارمنی را مربوط به دوران بتپرستی میدانست و به آنها نگاهی انتقادی داشت. جالب است که او با همین نگاه انتقادی، نام شماری از اسطورههای باستانی ایران و ارمنستان را در تاریخ ثبت کرد. مثلا خورنی نوشته است که در ارمنستان، روایت کردهاند که فردی به نام «دورک آنگِغ» میتوانست سنگهایی چنان بزرگ را به دریا بیفکند که موج حاصل از آن، کشتی دشمنان را غرق کند یا در ایران پهلوانی به نام «رستم» میزیست که به اندازه ۱۲۰ پیل قدرت داشت.
دقت کنید خورنی که یک ارمنی بود، نزدیک به ۵۰۰ سال پیش از نگارش شاهنامه، از رستم یاد کرده است.
یکی از ویژگیهای کتاب خورنی این است که تاریخ تطبیقی ارائه میکند. ویژگی دیگر، این است که منبع دارد و از شماری از منابع خود یاد کرده است. ویژگی سوم کتاب خورنی، این است که در آن «تاریخِ تقویمی» هم ذکر شده است. مثلا نوشته است فلان رویداد، پنج سال پس از حکومت بلاش اتفاق افتاد. امروز مورخان با تعیین زمان حکومت بلاش، میتوانند زمان وقوع آن رویداد را هم کشف کنند.
حال اجازه بدهید کمی به جلوتر و پس از حمله اعراب به ایران بیاییم. ادبیات ارمنی در دوره میانه (از حدود قرن یازدهم به بعد تا قرن ۱۷ میلادی) از ادبیات فارسی تاثیر بسیار گرفت. این تاثیرپذیری، بیشتر از آن تاثیری است که ادبیات ارمنی در دوران پهلوی (اشکانی و ساسانی) از ادبیات فارسی گرفته بود؛ بهطوری که ادبیات میانه ارمنی، منابعی غنی برای پژوهشهای ایرانشناسی است.
«کنستانتین یِرزِنکاسی» شاعر بزرگ ارمنستان در قرن سیزدهم، میگوید شعر مرا فردوسیوار بخوانید؛ چون شعرهایش را بر وزن شاهنامه سروده بود و از آنجایی که مردم ارمنستان با شعر فردوسی آشنا بودند، او میگوید شعر مرا فردوسیوار بخوانید.
ارمنیها آنقدر شاهنامه را دوست داشتهاند که نامهایی مانند «فیردوس»، «روستام»، «زوهراب»، «تاهمینا» و حتی «سودابا» و مانند آن، از نامهای رایج در ارمنستان است.
در دوران شوروی سابق، فیلمی درباره رستم و سهراب در تاجیکستان ساخته و به زبان ارمنی هم ترجمه شد. این فیلم نیز روی شناخت و علاقه جوانان ارمنی به شاهنامه تاثیری چشمگیر داشت.
جعفری دهقی: ترویج شاهنامه در کشورهای دیگر، اهمیت دارد
حعفری دهقی هم در این میزگرد اظهار کرد: یکی از موفقیتهای شاهنامه این بوده است که فرهنگ و تمدن ایرانی را با اندیشههای اسلامی درآمیخت. در شاهنامه، مرتب به خرد اشاره شده است. جدال خیر و شر، عدالت، راستی، دانشاندوزی و پرهیز از آزمندی از دیگر پیامهایی است که به صورت پرتکرار در حکایتهای شاهنامه بر آنها تاکید شده است.
اگر ما بتوانیم شاهنامه را حداقل در حوزه ایران فرهنگی و کشورهای متاثر از تاریخ و تمدن ایرانی ترویج کنیم، در واقع پیامهای درون شاهنامه را نیز ترویج کردهایم.
این کشورها، پذیرش داستانهای شاهنامه را هم دارند. مثلا زبان سغدی، یکی از زبانهای قدیمی در آسیای میانه بود که اکنون منسوخ شده است. داستان رستم به این زبان باقی است و امروز در دست ماست.
ترویج شاهنامه در سطحی فراتر از منطقه نیز بسیار موثر خواهد بود. با اینکه در بخشهایی از جهان، تصویری نادرست از ملت ایران ارائه میکنند ولی ما امروز سندی به نام شاهنامه داریم و میتوانیم بگوییم ایرانیان همان هستند که در شاهنامه معرفی شده است.
۲۵ اردیبهشت ماه به عنوان روز «پاسداشت زبان فارسی» و «بزرگداشت حکیم فردوسی» در تقویم رسمی کشور نامگذاری شده است.
درود بر شما
بسیار مطلب خوب با محتوایی بسیار عالی است.
احسنت و هزار احسنت بر سه دکتر استاد دانشگاه این میزگرد پربار.
با آرزوی موفقیت های بیشتر و مطالب جدیدتر.