به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خبررسا، پس از خروج آمریکا از برجام و احیای تحریمها علیه اقتصاد ایران، پیش بینیها و تحلیلهای بسیاری در مورد تاثیرات این تحریمها از سوی کارشناسان در حوزههای مختلف منعکس شده است. یکی از بخشهایی که به نوعی در کانون این تحریمها قرار دارد، صنعت نفت ایران است.
غلامحسین حسنتاش، کارشناس انرژی معتقد است که ایران به جای استفاده از قردادهای IPC و بیع متقابل باید بر شرکتهای داخلی تمرکز کند. وی همچنین فعالیت شرکتهای نفتی روسی را در راستای منافع شرکتها و کشور روسیه میداند.
همچنین حسنتاش با انتقاد از عملکرد وزارت نفت، آینده مثبتی برای مدیریت آن متصور نیست.
در ادامه مشروح گفتوگوی خبرنگار ما با این کارشناس انرژی میخوانید:
ارزیابی شما از عملکرد وزارت نفت چیست و نظر خود را نسبت به آینده آن را بفرمایید؟
بنده عملکرد صنعت نفت در پنج سال اخیر را عملکرد مثبت و خوبی ارزیابی نمیکنم و اگر همین تفکر مدیریتی فعلی در صنعت نفت تداوم پیدا کند چشم انداز خوبی را برای آن پیش بینی نمیکنم.
با تصمیم ترامپ مبنی بر خروج از برجام، یکی از بخشهای هدف تحریم، نفت ایران است.ارزیابی خود از آینده و تاثیر این تحریمها را بفرمایید و اینکه نگرانی شما بیشتر معطوف به کاهش درآمدهای نفتی است یا بیشتر از محل خروج تکنولوژی از این بخش است؟
اخیرا کتابی تحت عنوان «هنر تحریمها» توسط فردی به نام «ریچارد نفیو» که مسئول تحریمهای ایران در وزارت خارجه آمریکاست نوشته شده است. او در این کتاب توضیح میدهد که از منظر امریکائیها تحریم یک جایگزین برای جنگ نظامی است. در شرایطی که متاسفانه اقتصاد ایران بیشترین وابستگی را به نفت دارد طبیعتا برای مختل کردن اقتصاد کشور مهم ترین بخشی که هدف قرار میگیرد نفت است.
کما این که در جنگ نظامی تحمیلی عراق علیه ایران نیز صنعت نفت هدف اصلی اقتصادی دشمن بعثی بود و تاسیسات نفتی و خصوصا پایانههای صادراتی نفت خام و کشتیهای حمل نفت خام مرتبا مورد حمله دشمن قرار میگرفت و نهایتا هم حامیان جهانی دشمن بعثی برای از پای درآوردن ما، قیمت جهانی نفت را کاهش دادند.
بنابراین نفت یکی از بخشهای هدف تحریم نیست بلکه مهمترین بخش هدف تحریم است. اگر ما از تجربه جنگ نظامی استفاده کرده بودیم و وابستگی اقتصاد به نفت را کاهش داده بودیم و اقتصاد به اندازه کافی متنوع شده بود، آنگاه آن گونه که جنابعالی می فرمائید، بخش نفت یکی از بخشهای مورد هدف می شد اما الان اصلیترین هدف است.
بنابراین هدف کوتاه مدت تحریم ها این خواهد بود که درآمدهای نفتی ایران را کاهش دهد و هدف میان مدت و بلند مدت هم این خواهد بود که سرمایه گذاری کافی در توسعه صنعت نفت و در جهت جبران افت طبیعی سالانه تولید نفت انجام نشود تا اصولا قدرت صادراتی نفت ایران کاهش یابد.
اما در آن بحث میان و بلندمدت من چندان نگران تکنولوژی نیستم به نظر من برخلاف آنچه که بعضی القاء می کنند ما از نظر تکنولوژی در صنعت نفت چندان از دنیا عقب نیستیم بلکه بیشتر در تامین سرمایه برای پروژههای بالادستی و تامین تجهیزات مشکل داریم.
کشورهای غربی صنعت نفت ایران را به عنوان نقطه ضعف کشور شناسایی کرده و در طول تاریخ خواه در زمان مصدق و خواه امروز، به عنوان ابزاری برای زیر فشار گذاشتن ایران استفاده کرده کردهاند. چرا هیچ تلاشی برای گرفتن این ابزار صورت نگرفته و همیشه اقتصاد ایران متکی به درآمدهای نفتی نگه داشته شده است؟
متنوع شدن اقتصاد و رهائی از تک محصولی مستلزم حرکت کشور به سمت توسعه همه جانبه و مولد شدن کشور است و این مساله کار یک روز و دور روز هم نیست و برنامه بلندمدت و اصلاحات اساسی در ساختار اقتصادی را میطلبد که متاسفانه حاکمیت ما هنوز موفق به پیدا کردن مسیر توسعه همه جانبه و اصلاحات ساختاری در اقتصاد نشده است.
قراردادهایی مانند توتال که در دوران پسابرجام در بخش نفت منعقد شد را چگونه ارزیابی میکنید؟
من مسیر این قراردادها را مسیری غلط ارزیابی میکنم، شما اگر به نوشتهها و گفتههای من مراجعه کنید این ارزیابی مال امروز و دیروز هم نیست من در همان زمانی که وزارت نفت تمام هم و غم خود را بر روی طراحی مدل IPC به عنوان مدلی جذابتر از بیع متقابل برای جذب شرکتهای نامی و بزرگی مانند توتال گذاشته بود نوشتم و گفتم که این دیدگاه و روش برای ایران منسوخ است و ما میتوانیم شرکت های داخلی را محور قرار دهیم و به آنها کمک کنیم تا خلاءهای فنی خود را با بکارگیری و همراه کردن شرکتهای کوچک و تخصصی خارجی پر کنند.
سپس کارها و پروژهها را پیش ببرند اما به نظر من متاسفانه مدیریت وزارت نفت بیشتر از آن که به فکر توسعه کشور و توسعه صنعت نفت باشند دنبال فیل هوا کردن بودند و به اعتقاد من یکی از اثرات منفی برجام این بود که بسیاری از کارهائی که میشد (خصوصا در فضای مناسب پسابرجام) از این طریقی که عرض کردم پیش برد، متوقف شد و توانائی های داخلی نادیده گرفته شد.
شاید همین هم به جهت گیری ترامپ کمک کرده باشد چون اولا این فیل هوا کردن دشمن را حساس و هوشیار میکند و ثانیا شرکتهای بزرگی مثل توتال هستند که در تعاملات خود با ایالات متحده از تحریم های ثانویه وحشت دارند و سریع از میدان خارج میشوند.
آیا نمیتوان خروج این شرکتها را در مجامع بین المللی پیگیری کرد؟
خروج این شرکت ها را می توان از نظر حقوقی پیگیری کرد یا نه بستگی به مفاد قرارداد دارد که من از آن بی اطلاع هستم. ولی با توجه به این که این قراردادها عمدتا در دوره استقرار ترامپ در کاخ سفید منعقد شده است و ترامپ هم از ابتدا مساله احتمال خروج از برجام را مطرح کرده بوده و شرکتها نیز تجربه تحریمهای قبلی را داشتهاند، فکر میکنم در قراردادها راه خروج بی دردسر (در صورت خروج امریکا از برجام) را در نظر گرفته بودند.
شرکتهای نفتی روسی و چینی تا چه اندازه توان تکنولوژیکی پر کردن خلاء شرکتهایی مانند توتال را دارند؟ در روزهای اخیر هم شاهد خروج لوک اویل روسیه از ایران بودیم، اساسا آیا میتوان به شرکتهای روسی اعتماد کرد؟
من شخصا به شرکتهای روسی خیلی خوشبین نیستم شما اگر رفت و آمد این شرکتها را در دو دهه اخیر مرور کنید جدیت در کار آنها نمیبینید. ضمن این که روسها یک رقیب نفتی و گازی ما هم هستند و تجربه نشان داده است که نوع رقابت روسها سلبی است نه ایجابی یعنی کارشان را با مختل کردن رقبا پیش میبرند نه با سبقت گرفتن.
شاید روی چینیها بیشتر بتوان حساب کرد اما نباید از تعاملات گسترده و نوع روابط آنها با ایالات متحده غافل شد. البته همانطور که عرض کردم و اینطور نیست که فناوریهای مورد نیاز تنها نزد شرکتهای بزرگ باشد.
در زمان تحریمهای پیشین مشاهده کردیم روسیه نفت اورال را که از ویژگیهای شیمایی نزدیکی با نفت ایران داشت را جایگزین نفت ایران کرد، این باز به معنی این نیست که نباید به روسها اعتماد بیشتری کرد؟
نفت اورال تنها جایگزین بعضی از نفت خامهای سنگین ایران است. البته توجه داشته باشید که الان انعطاف در جذب انواع نفت خام در پالایشگاههای جهان زیادتر شده و مخلوط کردن انواع نفت خامها و میعانات نفتی برای رسیدن به خوراک مطلوب پالایشگاهی نیز توسعه پیدا کرده است و لذا نوع نفت خام مانند گذشته اهمیت ندارد.
بله به هر حال روسیه هم از فرصت های بازار تا حد ممکن استفاده خواهد کرد و بدنبال منافع خودش است.
کمیسیونر انرژی اتحادیه اروپا در سفر اخیر خود بر توسعه بخشهای متوسط و کوچک تاکید کرد، آیا این به معنی تعیین استراتژی از سوی اروپاییها برای ما نیست؟ اصلا در بخش انرژی کارساز است یا نه؟
ببنید به نظر من کلا اگر ما بخواهیم با تحریمها مقابله کنیم باید نگرش خود را تغییر دهیم، اگر نگاه همان بیع متقابل و IPC باشد همه چیز از دست رفته است اما با آن نگاهی که قبلا عرض کردم فرصت هائی وجود دارد که اتفاقا با شرکتهای کوچک میتوان جلو برد.
و یا توجه کنید بنده بارها گفته و نوشتهام و حتی در مقالاتی با عدد و رقم نشان دادهام که در کشوری مانند ایران که وضعیت مصرف انرژی و شاخص شدت انرژی بسیار نامطلوب است هزینه آزاد کردن یک واحد انرژی از طریق بهینه سازی و صرفه جوئی، از هزینه تولید یک واحد جدید انرژی بسیار کمتر است.
حجم سرمایه گذاریهای مورد نیاز در این جهت نیز بسیار کوچکتر است و چون آلایندههای زیست محیطی را نیز کاهش میدهد مورد حمایت جهانی است ولی برخی مدیران هستند که تنها کار بلد هستند!
در روزهای اخیر شاهد گمانه زنیها برای افزایش تولید نفت عربستان جهت پر کردن خلاء تولید ایران بودیم.آیا نفت عربستان از نظر ویژگیهای شیمایی توان جایگزینی با نفت ایران را دارد؟ اصلا چارچوب اوپک اجازه این کار را می دهد؟ و این اقدام کارتل بودن اوپک را زیر سوال نمیبرد؟
الان امریکا و اسرائیل و عربستان در فشار آوردن به ایران همسو و متحد هستند و در این شرایط طبیعتا عربستان هرچه بتواند میکند؛ البته من فکر نمیکنم که عربستان در کوتاه مدت توان آن را داشته باشد که همه نفت ایران را جایگزین کند.
در مورد قسمت دوم سوال شما، همان طور که قبلا عرض کردم الان در بازار جهانی بالانس عرضه و تقاضا مهم است و نوع نفت خام چندان اهمیتی ندارد.
در مورد قسمت سوم سوالتان شما فرض گرفتهاید که اوپک کارتل است ولی از نظر من اوپک کارتل نیست و مشخصات یک کارتل را ندارد که بحث مفصلی است. ادبیات کشورهای غربی اوپک را یک کارتل ذکر میکنند که در گذشته هدف از این عنوان نوعی منکوب کردن اوپک بوده است به این عنوان که اوپک با عملکرد کارتلی میخواهد با ایجاد انحصار، بهینه گی بازارها را مختل کند.
اما اجمالا عرض می کنم که اوپک نمیتواند در این زمینه کار خاصی انجام دهد تنها ایران میتواند در اجلاس آتی اوپک تا حد ممکن فشار بیاورد که سقف تولید فعلی افزایش نیابد که فرصت افزایش تولید به کشورها ندهد اما اگر کشورها سهمیه شان را رعایت نکردند اوپک ابزاری ندارد که جلوی آنها را بگیرد.
چرا ایران نتوانست با استفاده از ظرفیت های نفت و گاز خود یک دیپلماسی انرژی فعالی داشته باشد و آیا اهتمامی برای تقویت آن در بخش بین الملل ملاحظه می کنید؟
دیپلماسی از جنس ابزار است، ابزاری در کنار ابزارهای دیگر که برای تحقق بخشیدن به سیاستها، مورد استفاده قرار میگیرد. بنابراین وقتی سیاستها روشن نباشد دیپلماسی هم فعال نخواهد شد. البته دیپلماسی به فرایند تببین سیاستها نیز میتواند کمک کند اما به شرط این که چنین فرایندی آغاز شود.
شاید ذکر مثالی موضوع را روشن تر کند؛ فرض کنید ما میخواهیم سیاستهای صادراتی گاز خود را تبیین کنیم برای این کار باید بررسی کنیم که کدام بازارها متقاضی گاز ما هستند، کدامها نیستند و سیاستهای کشورها را بدانیم تا سیاست و استراتژی مان را درست تبیین کنیم، اینجا دیپلماسی به کمک تبیین سیاست میآید.
حال فرض کنید ما استراتژیهای صادرات گاز خود را تبیین کردیم و ورود به فلان بازار گازی را هدف گرفتیم، طبعا در آن بازار رقبائی هم مطرح هستند و موانعی هم برای ورود وجود دارد که دیپلماسی می تواند موانع را برطرف کند و مسیر را تسهیل کند.
حالا که مثال گاز را مطرح کردید، بفرمایید چرا ایران نتوانست یک همخوانی مناسبی بین ذخایر و میزان صادرات گاز خود داشته باشد.در حالیکه مشاهده می کنیم کشور ترکیه با وجود منابع خیلی اندک و تنها با استفاده از موقعیت ژئوپولتیک خود توانسته نفش بارزی داشته باشد؟
چند علت دارد، یکی این که چنانچه عرض کردم سیاستهای ما روشن نبوده است. دوم این که بدلیل شرایط نامطلوب اقتصادی و محدودیتهای اقتصادی و مشکلات سرمایه گذاری، برنامه دقیقی برای استخراج و تولید گاز وجود نداشته است که بتوان برای صادرات برنامه ریخت.
سوم این که روند مصرف داخلی، روشن نبودن سبد مطلوب انرژی مصرفی در داخل و نامطلوب بودن شاخص شدت انرژی موجب شده است که حداقل تا امروز رشد تقاضای داخلی بیشتر از رشد عرضه باشد و گازی برای صادرات باقی نماند، چهارم این که نامساعد بودن شرایط بین المللی کشور و تحریمها، هم مانع سرمایه گذاری کافی بوده و هم مانع ورود به بازارها. البته سه عامل اول عمدتا ناشی از ضعف مدیریت انرژی در کشور بوده است.
اخیر ایران قراردادی با جمهوری آذربایجان در دریای خزر منعقد کرده است.این قرارداد را چگونه ارزیابی میکنید و این نشانه ضعف ایران نیست که برای استفاده از تکنولوژی حفاری روز از تکنولوژی آذربایجان استفاده میکند؟
دریای خزر در سمت ایران و در مناطق مشترک ایران و آذربایجان دارای آبهای عمیق است. توجه کنید که مثلا ما در خلیج فارس هیچ کجا عمق بالاتر از نود متر نداریم و متوسط عمق شاید بیش از ۶۰ متر نباشد ولی در دریای خزر عمق تا ۹۰۰ متر هم داریم.
بنابراین فعالیت اکتشاف و حفاری در این بخش نیازمند تکنولوژی خاص و پیچیدهای است که همکاری در آن به نظر من لزوما نشانه ضعف نیست. ضمن این که فعالیت مشترک هزینه دو طرف را پائین می آورد.
اما نکته ای که هست این است که این قرارداد در سطح فعالیت اکتشافی میتواند انجام شود اما اگر میدان یا میادین نفتی و گازی کشف شد دو کشور بر سر توسعه میدان با مشکل برخورد خواهند کرد، چرا که رژیم حقوق دریای خزر و در نتیجه مالکیت میادین روشن نیست و همین مشکل بالقوه ممکن است موجب شود که طرفین این تفاهم را خیلی جدی نگیرند و فعالیت جدی نکنند.
مگر این که در منطقه خاصی دو طرف توافق کرده باشند که به هر حال در هر گونه رژیم حقوقی احتمالی این منطقه مشترک خواهد بود، که اگر چنین باشد توافق خوبی است و میتواند فعالیت نفتی در چنین منطقهای را از بن بست رژیم حقوقی خارج کند.